۷

رازمون رو برای خودمون نگهداشتم و بهش نگفتم 

بالاخره خوبه که ما ، خانوادگی ، با هم یه راز داشته باشیم. 

بخصوص که مربوط به همسر سابق یکی از ما باشه ، مگه نه؟ 

۶

- چند شبه می خوام بهت بگم بیا اون خونه ای رو که دوست داریم بشینیم و نقاشی کنیم همه جاش رو ریز به ریز. با تمام جزئیات . اما نمیدونم چرا وقتی میریم تو اون خونه ی ریخت و پاش و بهم ریخته حس ام میره! 


- دیشب خوابشو می دیدم ، دیدم بوسیدمش! فکر میکنی کجاشو؟؟؟‌ دماغش رو!!!! اه بعد دیدم خوشحال شد و تندی گوشی رو برداشت و به تو زنگ زد و گفت امروز توی فالم افتاده بود که با هم تفاهم پیدا میکنیم ها!‌بیا! اینم تعبیرش!!!! من هاج و واج نگاش کردم . خوشم نیامد که دوباره سر_ خود برا خودش تصمیم گرفته و سوتفاهمات رو حل شده فرض کرده. 


- خوشم نمیاد میان واسه آدم کامنت میذارن : وب جالبی داری ، به من هم سر بزن! از این جمله حالم بهم می خوره. بعدشم که میری یه وبلاگ تبلیغاتی مزخرف در انتظارته . اصلن کامنت هامو می بندم . من که واسه دل_ خودم می نویسم نه برای دیگران . من اگه حرف کسی برام مهم بود که الآن اینجا نبودم و اینجوری زندگی نمی کردم

۵

چرا باید تظاهر کنیم؟ که روزه ایم؟ که چی بشه؟ واسه اینکه کسی که روزه است دلش نخواد؟ اینجوری که اون هنر نمیکنه دلش چیزی رو که نمی بینه نمی خواد . اگه دید و خواست و نخورد هنر کرده. هر کسی به خودش ربط داره چی کار میکنه . کسی رو تو قبر یکی دیگه نمی ذارن . خودش میدونه و خداش به هیچکی هم مربوط نیست 

فهمیدی؟

بدون تیتر

این خیلی بده که تا قالبت رو اینجا عوض میکنی نوشته های قبلیتو نشون نمیده ، چرا اینجوریه؟

۴

- اگه تو داشتی از آخرین مکالمه تون می گفتی و من سکوت کردم به این معنی نیست که خوشم اومد از حرفهای زیادی که شنیدم ، به این معنی_ که دارم تمرین بزرگواری میکنم . سعی میکنم خودم رو بیشتر کنترل کنم و از کوره در نرم تا به کسانیکه دوسشون داری توهین نکنم . همین! پس لطفا به حساب_خانومی_من بذار نه حماقتم.

- ازش معلوم بود که راننده تاکسی نیست ، با اون ریش_ بزی و بلوز صورتی و شلوار جین قرطی که پوشیده بود! اما بدجنس ازم زیادی گرفت وقتی بهت میگم کرایه 350 می دادم یعنی احتمالا 300 میدادم نه 400 که تو فرض کردی. 

- حالا که فکرشو میکنم می بینم اصلن نمیتونستم یه آدم خر غیرتی_ امل_ مردسالار_ کله پوک رو تحمل کنم ، چه جوری بعضی از زنها میتونن؟

۳

الآن باید پیاده برگردم خونه مامانم اینا ، از راه دبیرستانم می رم مث اون وقتا . چقدر بچه بودم و خنگ!  

کاش تو هر روز میومدی دنبالم عصرا ، خونه بی تو صفا نداره . نمیشه اینقدر دیر نیای شبا؟ من دلم میگیره تو خونه ی بی تو . بخصوص حالا که ماهواره هم نداریم ... دلم کیت کت می خواد با تو ! بریم کافی شاپ؟ مثل قدیما؟؟  

یادم نبود ماه رمضونه  

 

پس هیچی ولش کن ، میرم خونه مامانم تو هم برو جلسه مث هر روز

۲

دلم یک حلقه ی نو می خواهد که جنس اش هم خوب باشد ، سفید باشد نه مثل آن بار ، زرد! دلم می خواهد خوب باشم ، حتی به خوبی_تو . می خواهم از او متنفر نباشم و او هم از من! اما فعلا نمی خواهم ببینمش 

می خواهم مهربان باشم ، و حتی پائیز را در آغوش کشم . فصلی که همیشه از آن متنفر بوده ام می خواهم یاد بگیرم تا کینه هایم را فراموش کنم . همانجور که می خواهم یاد بگیرم تا برای خودم بنویسم ، انگار کسی اینجا را نمی خواند ( گرچه کسی هم واقعا نمی خواند) انگار دارم توی همان دفتر چه ی خاطراتم می نویسم که گذاشته بودمش زیر آن کاناپه ی قراضه دور از چشم او و بعدا پیدایش کرد و با خودش به دادگاه آورد! بر علیه من! راستی ، باز یادم افتاد ، چقدر بد است آدمها برای حریم شخصی دیگران هم ارزش قایل نیستند.  گرچه مادر طفلکم آنرا یواشکی از لای پرونده مان برداشته بود! بیچاره ها تا کجا با من آمدند.. 
 

دلم خانه ی خودمان را می خواهد . درستش کنیم ، پر از دکورها و قفسه های چوبی تر و تمیز ، بدهیم بسازند برای همه جایش. کتابخانه برای کتابهای تو ، که از بیشترشان سر در نمی آورم و برای کوه دی وی دی هایت . کمی هم برای وسایل اندک خانه مان. مرتب باشد و خوشبو . با صفا و روشن و دلباز .سوسک هم نداشته باشد چه مرده و چه زنده!  

دلم می خواهد زنگش بیشتر از خانه ی قبلی مان به صدا درآید.می خواهم تو در آن خوشبخت باشی و مثل قبل غمگین نباشی و سکوت نکنی . دلم می خواهد مجبور نباشم کار کنم . می خواهم صبح ها که تو سرکار میروی من بمانم خانه ، بخوابم . بیدار شوم برای خودم باشم ، خرید کنم غذای خوشمزه ی خانگی درست کنم گرچه برایت مهم نیست اما برای خودم هست . شاید بهتر باشد من هم یک ماشین برای خودم داشته باشم ، شاید هم نه .. ولش کن. اعصاب رانندگی ندارم..

۱

- خونه ریخت و پاش و شلوغه ، همه چیز درهم و برهمه ، بازم صبح ته سالن یه سوسک افتاده بود دوباره حالم بد شد ، لعنت به این خونه ... همون بهتر که بریم از اینجا زودتر 

 

- اونم از اون!! انگار داره تابلو میشه ... دوست ندارم منم بشم مثل اون یکی که از اینجا رفت! تازه ما که شرایطمون هر دو بدتره!  

من همیشه اعتقاد داشتم آدمائیکه بعد ازدواج از کسی خوششون میاد یا احیانا" عاشق! میشن خرن!‌ و دارن خودشون رو گول میزنن . فکر میکردم ( و هنوز هم می کنم) آدم دست خودشه ... وفاداری خیلی مهمه ... می دونم .. همه میدونیم . یه حس کوچیکی هست که کم کم شروع میشه و معمولا" یکی از طرفین زودتر از اون یکی خوشش میاد . و اون نفر دوم که من باشم باید آدم باشه و عقلش برسه و احیانا تو هچل نیفته .. طفلی تو! که انقدر معصوم و خوبی .. نمی خوام حتی تو فکرم هم بهت خیانت کنم ... اما راستش ته تهای دلم ذوق ذوق میکنه وقتی بهش فکر می کنم .. نباید بکنم .. نباید بشه . میدونم .  

خیالت راحت باشه . من خر تر از این هستم که یه وقت کسی رو جانشین تو عزیز مهربونم بکنم بخصوص تو که خیلی کارا برام کردی و پشت پا به همه چیزت زدی اصلن انصاف نیست  

 

- یه روز باید بالاخره خودم رو جمع و جور کنم و باز لاغر کنم ، من_ خپل_ چاق_ بی اداره!