تا  ۵ سر کار موندن خیلی سخته  

اونم وقتی هوا زودتر تاریک میشه

۱۵ مهر

مریض بودم  

تب داشتم  

می سوختم  

کلافه بودم  

تو یه عالم دیگه بودم  

هر چی بودم ....  

خوب بود  

 بی خیال بودم

۱۵ مهر

تو که میدونی ، یعنی باید بدونی من یه دفعه خل میشم و همه چی رو بی خیال میشم و خودمو قایم میکنم ، دیگه حس و حال هیچکی و هیچی رو ندارم ، واسه همینم درب خونمو به روت بستم  تو هم که اصلن پاک شوت می زنی و تعطیلی خدائیش ، همین روزا فکر کنم خودت رو هم یه جا جا میذاری با این حواست ، مارو باش واسه کی ناز میکنیم بخدا..

۱۵ مهر

دوباره بعد از ظهرهای سرد و غم انگیز پائیزی ، بادـبی رحم و زوزه ی کشیده اش پشت پنجره ، غم سنگینـغروب ، دلهره و اضطرابـ بی دلیل همیشگی .. انتظار برگشتنـتو هر روز ... چشم براه آمدنـ دوباره ات

همیشه از انتظار متنفر بوده ام ... بخصوص برای کسی که دوستش دارم و برای زمانی که اصلن حوصله ندارم