مریض بودم
تب داشتم
می سوختم
کلافه بودم
تو یه عالم دیگه بودم
هر چی بودم ....
خوب بود
بی خیال بودم
تو که میدونی ، یعنی باید بدونی من یه دفعه خل میشم و همه چی رو بی خیال میشم و خودمو قایم میکنم ، دیگه حس و حال هیچکی و هیچی رو ندارم ، واسه همینم درب خونمو به روت بستم تو هم که اصلن پاک شوت می زنی و تعطیلی خدائیش ، همین روزا فکر کنم خودت رو هم یه جا جا میذاری با این حواست ، مارو باش واسه کی ناز میکنیم بخدا..
دوباره بعد از ظهرهای سرد و غم انگیز پائیزی ، بادـبی رحم و زوزه ی کشیده اش پشت پنجره ، غم سنگینـغروب ، دلهره و اضطرابـ بی دلیل همیشگی .. انتظار برگشتنـتو هر روز ... چشم براه آمدنـ دوباره ات
همیشه از انتظار متنفر بوده ام ... بخصوص برای کسی که دوستش دارم و برای زمانی که اصلن حوصله ندارم