چرا باید سر دربیاری که من واسه چی مامان نیستم؟
برو خدارو شکر کن امروز حالم خوبه ، والا حالتو می گرفتم
میدونم امروز برات روز بدی بود
رئیس هات بهت گیر دادن و سرت هم داد زدن
کارمند بی دست و پائی رو که پارتی بازی کرده بودی و به زور استخدامش کرده بودی رو بیرون کردی
من هم که آینه دقت بودم و هستم و اینجا حالت رو گرفتم
....
زندگی همینه دیگه
غصه نخور
داره دوباره نزدیک میشه ، روزهای اینچنینی ، سرد ، با اون مانتوی بافتنی_کرم رنگم و اون شال_راه راه که دیگه ندارمشون ، یه روز_عصر زمستونی ، تو راه_برگشت به خونه ، دیدمت با اون بارونی_بلند_مشکی ات! که هنوز داریش! و امروز صبح برات شسته بودمش و پوشیدی
یادته؟
چیزی نمونده ، آخر_همین ماه بود ....